گزارش صعود سرعتی قله «واپر»
فارس - مرودشت - سیوند
1394/09/06

برای آشنایی با قله واپر اینجا را کلیک کنید.

 

مشخصات برنامه

عنوان برنامه : صعود سرعتی قله «واپِر»
نوع برنامه : صعود قله
سطح برنامه : کوهنوردی سنگین

مبدا حرکت : مرودشت
مدت زمان برنامه : یک روز
تاریخ اجرای برنامه : ششم آذرماه 1394 

استان : فارس
شهرستان : مرودشت
روستا : سیوند

تعداد نفرات : دو نفر 
سرپرست : احسان شیاری
همراه : حامد یونسی

ارتفاع قله نول جنوبی : 3148 متر (جی پس اس گارمین - MAP 62s)
طول جغرافیایی قله ی واپر : "6.00 '48 °52 E
عرض جغرافیایی واپر : "28.54 '14 °30 N

فاصله تا نزدیکترین آبادی : 15 کیلومتر از آخرین نقطه جاده خاکی تا سیوند
وضعیت هوا در زمان اجرای برنامه : کاملا صاف
پوشش گیاهی منطقه : درختان بنه، کیالک، بادام کوهی، ارژن، کَهکُم، شن، کَبِشک و انواع بوته های گون
پوشش جانوری منطقه : گراز، خرس، کفتار، شغال، روباه، خرگوش،،، لاک پشت و انواع گوناگونی از مار و مارمولک و پرندگانی همچون زاغ نوک قرمز، کبک، بلبل کوهی، سهره، تیهو، دارکوب و دال.

بهترین فصل صعود : از اوایل پاییز تا اواخر بهار
چشمه های موجود در طول مسیر : فقط چاه کر

جانپناه و پناهگاه : بدون جانپناه و پناهگاه مصنوعی
وضعیت آنتن دهی همراه اول : به طور منقطع در بسیاری از نقاط مسیر 
و
ضعیت آنتن دهی ایـــرانسل : به طور منقطع در بسیاری از نقاط مسیر 
نزدیکترین مراکز امدادی : پایگاه امداد جاده ای ابتدای تنگه خشک - 10 کیلومتر از آخرین نقطه جاده خاکی

وسایل شخصی مورد نیاز : باتون، بادگیر، چراغ پیشانی، و دیگر ملزومات برنامه های یک روزه سنگین
وسایل گروهی : در برنامه های بیش از یک روز .... چادر، زیر انداز، چراغ خوراک پزی




شرح برنامه :

ساعت 04:15 دقیقه روز جمعه ششم آذر ماه 1394 به اتفاق حامد که از مرودشت به سیوند آمده بود جهت اجرای برنامه عازم تنگه خشک شدیم.
ورودی تنگ خشک در کیلومتر 80 بزرگراه شیراز-اصفهان و در سمت چپ بزرگراه از سمت شیراز و 5 کیلومتر بعد از دوراهی سیوند قرار دارد. درست روبروی این تقاطع یک اورژانس جاده ای هست که میتواند نشانی خوبی باشد. البته تابلو هم دارد ولی برای کسانی که از سمت شیراز عازم میشوند قابل رویت نیست. کسانی هم که از سمت اصفهان عزیمت میکنند، 24 کیلومتر بعد از پلیس راه سعادت شهر به سمت شیراز و از بزرگراه، با گذر روستاهای قوام آباد و کَرَم آباد و گذر از امامزاده عقیل، به ورودی تنگه خشک خواهند رسید.



 
دور زدیم، وارد تنگه خشک شدیم و یک کیلومتر جاده آسفالته و 9 کیلومتر هم جاده خاکی کف تنگ را که مسیر بسیار همواری هم بود طی کردیم تا به آخر مسیر ماشین رو رسیدیم.
باید دقت کرد که از مسیر اصلی کف تنگ خشک مسیرهای فرعی زیادی جدا میشود که میبایست تمام مسیر را از اصلی ترین خاکی پیمود. تنها در دو نقطه تشخیص مسیر اصلی و فرعی کمی دشوار میشود که در هر دو مورد باید مسیر سمت راست را انتخاب کرد، یکی بلافاصله بعد از تمام شدن آسفالت، و دیگری هم بعد از اولین عبور از رودخانه خشک تنگه خشک.


مسیر زیبایی را که از میان انبوهی از درختان کیالک و بنه، و از بین دو رشته کوه با ظاهری کاملا متفاون عبور میکند و زیبایی بسیار خاصی بخصوص در فصل پاییز دارد را در نور مهتاب پشت سر گذاشتیم.

 

 


از ماشین پیاده شدیم. GPS را کالیبره کردیم، باتونها، هدلامپها و کوله ها را آماده، و در حالی که 20 دقیقه از کالیبره کردن GPS میگذشت و ساعت 05:20 دقیقه صبح را نشان میداد، حرکتمان را از کف تنگه خشک و در جهت غرب آغاز کردیم.

 

 

 

سحرگاهی بسیار دل انگیز با هوای خنک پاییزی و جلوه ای زیبا از قرص کامل ماه که درست در مقابل ما خودنمایی میکرد، چنان انرژی مثبتی در ما جاری میساخت که وصفش ممکن نیشت. حدود نیم ساعت بعد از پیمایش پاکوب واضح کف تنگه خشک از مقابل دره ی "کُه گِل" که یکی از دره های فرعی و بزرگ تنگه خشک هست و با سطحی پوشیده از سنگهای رودخانه ای کاملا مشخص شده گذشتیم. همچنان مسیر را از کف تنگه خشک ادامه دادیم تا 5-6 دقیقه بعد به جایی رسیدیم که پاکوب دوتا میشد. یکی از کف تنگه که کمی ادامه ای سنگلاخی دارد و دیگری هم از بالای تپه سمت چپ،،، که البته هر دو مسیر به یک مقصد منتهی میشود. ولی ما چون سطح مسیر پاکوب برایمان مهم بود مسیر سمت چپ را که مسیر مالرو هست در پیش گرفتیم.
به بالای تپه که رسیدیم هوا کم کم داشت روشن میشد؛
از روبرو قرص کامل ماه و از پشت سر هم افق سرخ رنگ مشرق چنان زیباییهایشان را به رخ یکدیگر میکشیدند که احساس میکردی در میان یک جنگ گرفتار شده ای. درخت کیالک تنهایی هم که درست روی تپه بود دیگر هیچ حرفی برای گفتن نمیگذاشت.
چنان خیره ی زیبایی ها شده بودیم که برای یک لحظه فراموش کردیم که قرار است صعودمان سرعتی باشد. به خود که آمدیم باز هم ما و باز هم راه و باز هم کوه ....

 

 

حدود 10 دقیقه بعد از درخت کیالک، یک جا پاکوب تا کف تنگه پایین میاید باز بر روی تپه بعدی میرود. ما با عبور از کنار صخره ی زرد رنگی که درست در مقابلمان و سمت چپ آبریز کف تنگه دیده میشد، این فراز و نشیب را خنثی کردیم. در دل این صخره چند فرورفتگی هست که محلهای بسیار مناسبی برای شب مانی بخصوص در فصل زمستان میباشد. در یکی از این فرورفتگیها دو-سه چادر سه نفره میشود برپا کرد ولی بقیه به خاطر سقف کوتاهشان فقط قابل شب مانی های اضطراری و بدون چادر هستند.


دقایقی بعد به بالای تپه دوم رسیدیم. خورشید که چند دقیقه قبل یا طلوع زیبایش ما را خیره ی خود کرده بود حالا دیگر همه جا را روشن کرده بود. درست روی این تپه دو درخت تنومند بنه در کنار هم زندگی میکردند. حس و حالی کاملا متفاوت نسبت به تپه قبل ؛؛؛
باز هم کف تنگ،،، باز هم پاکوب،،، باز هم به سوی غرب ...

حدود چهل دقیقه بعد باز به مقابل دره ای فرعی در سمت راست مسیر رسیدیم. کفی کاملا پوشیده از سنگهای رودخانه ای، و یک ورودی به عرضی بیش از 30 متر ....
اینجا دیگر باید پاکوب کف تنگه خشک را رها میکردیم و وارد دره ی فرعی میشدیم. 90 درجه تغییر جهت از غرب به شمال ....

این دره، دره ی کَر (CAR) بود. 


حدود 200 متری که وارد دره میشویم ناگهان دره به یک تنگه ی کاملا تنگ تبدیل میشود، که بعضی جاها عرض آن تا یک متر هم میرسد. دیواره های عظیم اطراف تنگه و چشم اندازهای داخل آن به قدری زیباست که هر بیننده ای را مجذوب خودش میکند. دلت میخواهد همانجا بمانی و فقط به اطرافت نگاه کنی. اما احساسی فراتر تو را از آنجا بر میکند و به سوی بالاترها میکشاند.
این قسمت را که ده دقیقه ای طول میکشد پشت سر گذاشتیم تا دوباره با دره ای باز روبرو شدیم. اینجا درست در کف دره یک چاه آب وجود دارد که به لطف خدا تا به حال هیچوقت خشک نشده.

کمی آنطرف تر در کنار باقیمانده آتش دوستانی که ظاهرا یک ساعتی بود آنجا را به سمت قله ترک کرده بودند نشستیم و بعد از دوساعت پیمایش سرعتی و بدون استراحت، هر کدام حدود 150 گرم خرما خوردیم و کمی هم آب نوش کردیم.

دیدن باقیمانده آتش همنوردان کلی انرژیمان را گرفت. آتشی بدون حصار و سنگ چین با چوبهایی که مشخص بود در زمان پرتاب به اینطرف و آنطرف مشتعل بوده اند. آنهم در فصل پاییز که علوفه های سطحی همه خشک شده و آماده اند تا با رسیدن کوچکترین شعله ای تمام کوه را به آتش بکشند.

مسیر را همچنان از کف دره ی کر ادامه دادیم تا حدود 10 دقیقه بعد که آبریز ورودی به دره به دو قسمت تقسیم شد، وارد آبریز سمت چپ شدیم. حالا تغییر جهت 90 درجه ای از شمال به غرب ...
از آنجا صدمتری را روی شنهای کف دره راه رفتیم و بعد کم کم از لابلای درختان وارد دامنه ی سمت چپ شدیم. دامنه ای انبوه از درخت در سمت چپ آبریز و سینه کشی تند و تیز سنگی واپر در سمت راست .....
اینطوری پاکوب را که در آن صد متر محو میشد دوباره و به راحتی پیدا کردیم؛

دامنه ای پوشیده از درختهای بنه، کَهکُم، ارژن و شن ،،، کفی از جنس خاک رُس مایل به نارنجی،،، و شیبی تند ...


سرعت حرکتمان به قدری بالا بود که ضربان قلبها به مرز حداکثر نزدیک میشد. همین که ضربان را در این حد میدیدیم، 30 ثانیه ای استراحت میکردیم و دوباره حرکت ...


کمی بالاتر که رفتیم همنوردانمان را حدود 200-300 متر بالاتر از خود دیدیم که روز قبل عازم منطقه شده بودند، یک ساعت قبل از ما از چاه کر حرکت کرده بودند و از لابلای درختها به سمت گردنه کر در حال حرکت بودند. ما هم که از پاکوب در حال حرکت به سمت گردنه بودیم، و قصدمان صعود سرعتی بود، با توجه به فاصله ای که با دوستان داشتیم و زمانگیر بودن ملاقات دوستان، تصمیم گرفتیم ایشان را روی قله ملاقات کنیم. به همین خاطر همچنان مسیر را ادامه دادیم تا اینکه ساعت 08:30 به گردنه ی کر رسیدیم. -مرتفع ترین گردنه و آخرین گردنه ای که بین دره های "کر" و "گنداُو" وجود دارد-.
از اینجا باید 90 درجه به سمت راست(شمال) تغییر جهت داده و بعد از حدود 200-300 متر پیمایش با رسیدن به دشت کوچکی که پوشیده از گون هست و سطحی از خاک رُس نرم دارد، مجددا حدود 45 درجه به سمت چپ(شمال غرب) تغییر جهت داده و این مسیر را تا جایی که به قله برسیم ادامه داد.


با رسیدن به دشت کوچک دو-سه دقیقه ای توقف کردیم. نفری نصف نان با ارده و شیره خوردیم و باز هم حرکت تا جایی که به گردنه ی بین دوقله ی مرکزی و اصلی رسیدیم. حالا  روی خط الراس بودیم. از آنجا به بعد هم مسیر را از روی خط الراس و در جهت شمال غرب و از بین بوته های زیبای گون و از کنار برفهایی که از هر سال کمتر بود طی کردیم و نهایتا ساعت 09:50 دقیقه به قله واپر رسیدیم.
دیدن دوباره ی سنگ چین زیبای قله کلی خاطرات را با خودش زنده میکرد. انگار روح انسان جان تازه ای میگرفت. هوای پاک، نسیم خنک و چشم انداز هایی که از روی واپر دیده میشد به قدری انسان را جذب خود میکرد که آرزو میکردی همیشه آنجا باشی.

 

 


دشت مرودشت و منطقه ی سیوند تا ارسنجان که غبار صبحگاهی هنوز رهایشان نکرده بود از جنوب تا شرق طوری چشم نوازی میکردند که انگار زیر دنیایی از ابر پنهان شده اند. از شرق تا شمال شرق را هم دشت وسیع شهرستان پاسارگاد و منطقه دشت مرغاب با تپه های ماهوریشان تا جایی که چشم یاری میکرد ادامه داشتند. بدون حتی ذره ای غبار .... انگار که هیچ ربطی به منظره ی قبلی نداشتند. از شمال شرق تا شمال را هم کوههای موسی خانی با ارتفاع بالای 3300 متر در بلندترین قله، و گردنه ی معروفش -گردنه خرسی- احاطه کرده بود. شمال را هم که با دشت وسیع سرحد چهاردانگه اقلید جلوه ای متفاوت داشت، کوههای مرتفع این منطقه، با پشت زمینه ی بلندترین قله ی استان فارس، قله ی زیبای 3938 متری «بِل» اقلید، زیبا و زیباتر شده کرده بود. از شمال تا غرب را هم منظره ی رویایی خط الراس شرقی و مرکزی دنا، بلندترین مجموعه از کوه های زاگرس، در دور دستها .... و قلل رنج، ریز بلند(برم فیروز) و کوه گَر دومین تا چهارمین قلل مرتفع فارس که برف پاییزی سفید پوششان کرده بود، در بر گرفته بود. و در نهایت از غرب تا جنوب را هم کوه های منطقه بیضا، کامفیروز و تمام ارتفاعات اطراف شیراز از جمله کوههای «دراک» ، «کوه سرخ» ، کوه «سبزپوشان» و «بمو» آراسته بودند. و از همه جالبتر نمای دور قله ی «تاسک» منطقه دشمن زیاری بود که شاید دورترین کوهی بود که از روی واپر دیده میشد.

 

 

به اتفاق حامد عزیز سرود ای ایران را خواندیم،،، فیلم، عکس، هورا، تغذیه و انتظار برای رسیدن دوستان ....
20 دقیقه ای منتظر بودیم که ناگهان فریاد دوستان عزیزمان را از روی قله ی مرکزی شنیدیم. با توجه به فاصله ی قله ی مرکزی تا قله ی اصلی که حدود 45 دقیقه زمان میبرد، احتمال آمدن دوستان به قله ی اصلی در ذهنمان داشت کمرنگ میشد که ناگهان متوجه حرکت ایشان به سمت پایین شدیم که به سختی قابل تشخیص بود. بنابراین ما هم کم کم جمع و جور کردیم و راه برگشت را در پیش گرفتیم.

ولی اینبار بر خلاف مسیر رفت کاملا در آرامش و سکوت ... نه خبری از صدای تپش قلب و نه اثری از صدای قدمها و باتوها .... آرام آرام .... فقط صدای نرم باد و آوای زیبای پرندگان ....

 


در بین راه هم طی یه توقف کوتاه باز کمی نان با ارده و شیره خوردیم. آب نوشیدیم و باز هم برگشت از همان مسیری که رفته بودیم. ساعت حدود 12 بود که همزمان با دوستان به چاه کر رسیدیم. دوستان که از دیدن ما شوکه شده بودند باورشان نمیشد که ما استارت حرکت را صبح زده باشیم، به قله ی اصلی رفته و حالا هم با هم به چاه کر رسیده باشیم.

کنار چاه کر به اتفاق دوستان توقف کردیم. استراحت، ناهار، لذت بردن از طبیعت و پاکسازی محیط تا ساعت 14 ...
بعد از آن مسیر برگشت را نرم نرمک در پیش گرفتیم و ضمن استفاده از زیباییهای پاییزی مسیر، نهایتا ساعت 17 به ماشینها رسیدیم. سرد کردیم، سوار ماشین شدیم و به سمت خانه حرکت کردیم و برنامه را با موفقیت، سلامتی و شادمانی سپری کرده و به پایان رساندیم.

در این برنامه ی فوق العاده زیبا، اگر چه جای بسیاری از دوستان خالی بود و به رسم ادب و معرفت، یادشان در تک تک تپشهای قلب همراه ما بود.

پایدار و برفراز باشید.